«هلوکاست دروغ بزرگ»
89/5/27 10:11 ص
یک نشریه آمریکایی با اشاره به ادعاهای مرتبط با "پروتکل کنفرانس ونسی " آنها را یکی دیگر از جعلیات پوچ داستان هولوکاست معرفی میکند.
نشریه "بارنزریویو " در گزارش به بررسی حقایق تاریخی پیرامون "پروتکل کنفرانس ونسی " پرداخته و ساختگی بودن این سند جعلی را فاش ساخته است. در ابتدای گزارش حاضر چنین آمده است: از سال 1945 تاکنون، مبلغین هولوکاست جنگ جهانی دوم به طور مداوم در مورد "سند اصلی راهحل نهایی برای مسأله یهود " صحبت کردهاند . این مبلغین "پروتکل کنفرانس ونسی " (Protocol of the Wannsee Conference”) را در بوق کرنا کردهاند تا به جهانیان ثابت نمایند که آلمانهای میخواستند همه یهودیان اروپا را نابود کنند. تاریخنگاران صادق باید خود را ملزم بدانند که این "سند " مورد ادعا را به دقت ارزیابی و موشکافی کنند. این کاری است که "ادو والندی " (Udo Walendy)، محقق آلمانی مکتب تاریخ حقیقی، سالیان زیادی را صرف انجام آن کرده است.
نشریه "بارنزریویو " خلاصهای از یافتههای تحقیقات گذشته وی را در این مقاله در اختیار خوانندگان قرار میدهد. نکته جالب اینجا است که حتی در صورت واقعیت داشتن مطالب پیرامون کنفرانس ونسی، ثابت میشود که سیاست آلمانیها ناظر بر کوچ اجباری یهودیها به شرق بوده نه نابودی آنها. درست برخلاف آنچه تاریخنگاران دادگاهی [اشاره به دادگاههای نورمبرگ] سعی در تلقین آن دارند این اسناد – در صورت حقیقی بودن – هیچگاه ثابت نمیکنند که "راهحل نهایی " عبارت از نسل کشی بوده است.
در ادامه گزارش "بارنزریویو " با استناد به یافتههای ادو والندی آمده است: از همان ابتدا "پروتکل ونسی " محل تردید داشت. عوامل مشکوک عبارتند از: زمان انتشار، گمنام بودن "کاشف " این سند، نامعلوم بودن محل "کشف " و همچنین ارائه به دادگاه بدون اینکه اصالت آن ارزیابی شود. کسی که این به اصطلاح سند را به دادگاه ارائه کرد یک دادستان یهودی-آمریکایی به نام "رابرت کمپنر " (Robert Kempner)، شهروند سابق آلمان، بود که از هیچ دروغی علیه آلمان رویگردان نبود.
در ادامه گزارش "بارنزریویو " شخصیت دادستان کمپر توصیف میگردد: مشهور است که کمپنر از هر وسیلهای استفاده میکرد تا متهمین و شاهدین عینی را ترغیب به اظهار شهادتهای دروغ و ساختگی نماید. وی در پروندههای قبلی خود نیز چنین سابقهای برجای نهاده بود. وی همچنین از مدارک ساختگی و جعلی نیز در پروندههای خود استفاده میکرد. "فلیکس هائن " (Felix Haen) در روزنامه "سالزبورگنیوز " (Salzburg News)، شماره 12 آگوست 1950، شخصیت دکتر کمپنر را چنین توصیف میکند:
این کمپنر بود که سعی کرد نظریه گناهکار بودن دستهجمعی مردم آلمان را به کرسی نشاند و از این رو تمام رهبران مردم آلمان را به دادگاه کشاند. پس از اینکه رهبران ناسیونالسوسیالیست در دادگاههای جنایتکاران جنگی محاکمه شدند محاکم دیگری چون دادگاه ویلهلماستراوش (Wilhelmstrasse)، دادگاه ژنرالها، دادگاه صاحبان صنایع و دادگاه پزشکها برگزار شد. وی در انتخاب روشهای جمعآوری مدارک برای پروندههایش از هیچ کاری رویگردان نبود برای مثال دکتر فردریش گاش (Friedrich Gauss)، مشاور سابق وزارت خارجه آلمان را تهدید کرده بود که در صورت عدم همکاری به روسها تحویل داده خواهد شد.
بعد از بررسی منشأ، شکل، محتوی، خطاها و اشتباهات ادبی موجود در به اصطلاح " یادداشتها " متوجه میشویم که این سند جز یک دروغ ساختگی دوران بعد از جنگ نیست. هیچ مدرک مستدل و معتبری در اختیار تاریخنگار نیست تا وی بداند آدولف ایشمن که در اورشلیم محاکمه و زندانی شد چگونه پذیرفت که نویسنده "یادداشتها " است. حتی در مورد اینکه آیا وی واقعا این مسأله را پذیرفته یا نه نیز جای تردید وجود دارد.
در ادامه گزارش "بارنزریویو " چندین کتاب مورد بازبینی قرار میگیرند که طبیعتا ارتباط تنگاتنگی با موضوع دارند اما جالب است که در آنها اشارهای به وجود چنین پروتکلی نشده است: کتاب 545 صفحهای "من، آدولف ایشمن " که در سال 1980 توسط انتشارات لئونی (Leoni) منتشر شد ظاهرا شامل یاداشتهایی است که ایشمن در زمان سکونت در آرژانتین نوشته است. در این کتاب قید شده که ایشمن از سال 1935 به طور مداوم "برای افسران ستاد کل و یا فرماندهان مناطق " سخنرانی میکرده و سخنرانیهایی نیز برای هایدریش آماده میکرد که "باید دو یا چند بار بازخوانی و اصلاح میشدند. " با این حال در کل کتاب چیزی در مورد کنفرانس وانزی یا درباره نگارش "پروتکل " توسط ایشمن وجود ندارد.
در ادامه گزارش آمده است: نام نویسنده دیگر یعنی "رالف گانتر " (Rolf Guenther)، همکار وی در نگارش "پروتکل " ادعایی، در هیچ جای کتاب مورد اشاره قرار نگرفته. البته در بخش فهرست اعلام نام وی نیز به چشم میخورد اما در هیچ کجای دیگر متن اثری از او وجود ندارد
گزارش "بارنزریویو " با بررسی دو کتاب دیگر ادامه مییابد: "داو بی. شمراک " (Dov B. Schmorak) در سال 1946 کتابی با عنوان "محاکمه ایشمن " در وین منتشر کرد. در این کتاب نیز هیچ اشارهای به "پروتکل " مذکور نشده است. در کتاب هانا آرنت (Hannah Arendt) با عنوان "ایشمن در اورشلیم "، چاپ 1965 مونیخ، کنفرانس وانزی مورد اشاره قرار گرفته اما به غیر از اشاراتی به "پروتکل " تنها چیزی که خواننده از کتاب دستگیرش میشود این است که کنفرانس 1 تا 1.5 ساعت به طول انجامید و در آن دکتر "ویلهلم اشتوکارت " (Wilhelm Stuckart)، وزیر خارجه وقت آلمان، "در مورد برنامههای رادیکل حزب ناراحت و نگران بود. " (صص 9-148) در اینجا نیز هیچ چیز در مورد نوشته شدن پروتکل به دست ایشمن و یا جزئیات آن و یا نسلکشی نوشته نشده است.
گزارش نشریه "بارنزریویو " با بررسی کتاب "یوهان ون لانگ " (Jochen von Lang) با عنوان "پروتکل ایشمن – نوارهای صوتی دادگاه اسرائیل " ادامه مییابد: این کتاب که احتمالا در سال 1984 چاپ شده، خلاصهای است که در آن "بخشی از پروتکلها " وجود دارند. این مسأله در نظر تاریخنگار ناقص و نامعتبر بوده و نمیتواند برای تبیین حقایق تاریخی به کار رود. چه کسی میتواند در دادگاهی که قضاوتی منصفانه در آن صورت نمیگیرد مدرک ارائه کند در این دادگاه خود ایشمن مطابق با گفتههای متهمکنندگان صحبت کرد وی همچنین در مورد وقایعی شهادت داد که هیچ ربطی به وی نداشتند و میتوانست در مورد آنها صحبت نکند. در اینجا به نمونهای از این مطالب اشاره میکنیم: (ص 84)
لس (Less) دادستان اسرائیلی به اظهارات دکتر بوهلر (Buhler) اشاره کرد که در شهادتهایش در مورد محتویات "پروتکل وانزی " گفته بود: "در پروتکل نوشته شده بود که یهودیها باید هرچه سریعتر از قلمرو دولت آلمان بیرون رانده شوند ... بهرحال بسیاری از آنها مناسب کار کردن نیستند. " وی سپس از ایشمن میپرسد:
"این به چه معناست؟
متهم با این جمله جواب داد:
"این یعنی که آنها باید بمیرند. "
ایشمن از کجا این را میدانست؟ از وی در این باره سؤال نشده بود و وی مجبور نبود آن را توجیه کند. مشخص بود که بر اساس روند دادگاه اورشلیم، ایشمن دارای اطلاعاتی نبود که وی را قادر سازد اخراج را با کشتار مرتبط سازد.
گزارش "بارنزریویو " با بررسی کتاب یوهان ون لانگ ادامه مییابد: اشاراتی که در این کتاب به کنفرانس ونسی شده بسیار پراکنده و جزئی هستند و هیچ چیزی را برای تاریخنگار مشخص نمیسازند. کتابهای دیگری نیز که در مورد ایشمن نوشته شدهاند چیزی در این مورد به دست نمیدهند. سکوتی عجیب همه جا را فرا گرفته.
بر اساس گزارش "بارنزریویو " نتیجه حاصل از این وضعیت چنین است: در کنفرانس ونسی هیچ پروتکلی تدوین نشد. هیچکدام از شرکت کنندگان چیزی در مورد پروتکل نمیدانستند. در مورد این کنفرانس هیچ سندی در بایگانیهای دولت رایش پیدا نشد. هیچکدام از کسانی که ادعا میشود در این کنفرانس شرکت کردهاند در طی دوران خدمتشان هیچ رفتاری دال بر وجود چنین کنفرانسی از خود نشان ندادند.
در ادامه گزارش حاضر به چگونگی جعل سند مربوط به "کنفرانس ونسی " پرداخته شده است: یکسری داستانهای کلیشهای غیرقابل باور توسط یک "تدوینگر تبلیغات سیاه " که با زبان آلمانی آشنایی ناچیزی داشت و فهم درستی نیز از موضوع مورد بحث نداشت، سرهمبندی شدند. وی مجبور بود تحت فشار زیادی کار کند تا سریعا این سند را به دادگاه برساند. از طرف دیگر به خاطر پنهانی بودن این طرح فرد جاعل نمی توانست از متخصصین بیرونی یاری بگیرد.
در طی سالیان تبدار دادگاههای متمادی نقصها و ایراد موجود در این "پروتکلها " توجه کسی را جلب نکرد، بالاخص اینکه رسانه های به شدت از مدعیان هولوکاست حمایت میکرد و متهمین نیز شدیدا تحت حمله افکار عمومی قرار داشته و مجبور به سکوت شده بودند.
در ادامه گزارش "بارنزریویو " آمده: نیروهای متفق انتقال دستهجمعی یهودیها در اروپای شرقی، که در 15 اکتبر 1941 آغاز شد، را مترادف با برنامههای نابودسازی نمیدانند. اما بعدها تنها به علت کنفرانسی متشکل از مقامات سطح پایین دولتی زیر نظر هایدریش که گفته کنفرانس نه برای اخراج بلکه برای یک برنامه نابودسازی برگزار شده بود، ایده کشتار دستهجمعی یهودیان مطرح میگردد. اما آنها بدون شک اشتباه میکنند. یقینا اخراجهای دسته جمعی بسیار سخت و وحشتناک بودند اما فرق زیادی با برنامههای نابودی دستهجمعی دارند.
بر اساس گزارش حاضر آنچه رخ داد مهاجرت و اخراج بود نه کشتار: در سال 1951 نامههای رسمی بین اسرائیل و دولت پیروز جنگ جهانی دوم رد و بدل شد. این مکاتبات در سال 1952 منجر به عقد توافقنامهای بین جمهوری فدرال آلمان و "کنفرانس شکایات یهودی " شد. بر اساس این توافقنامه دو طرف قبول کردند که در حدود 500000 نفر از یهودیانی که از بازماندگان جنگ جهانی دوم بودند به اسرائیل مهاجرت کنند. پس از سال 1945 تعداد بیشماری از یهودیها به دیگر کشورهای جهان مهاجرت کردند. اگرچه تعداد این افراد دقیقا مشخص نیست اما این قضیه باید به عنوان یک واقعیت تاریخی مد نظر قرار گرفته شود.
برگرفته از سایت رجا نیوز
«ماه رمضان»
89/5/20 3:26 ع
به نام خدا
با سلام
پیشاپیش آغاز ماه مبارک رمضان را تبریک می گویم.
امیدوارم که این ماه آغازی باشد برای دنیایی پر از خیر و عاقبت بخیری برای تمام مردم عالم در این و آن دنیا.
«یک هدایت یافته ی دیگر»
89/5/6 10:58 ص
فرقه، جذب، تشکیلات، سرکرده و ... کلماتی که شاید روی سفیدی کاغذ، سیاهی آن به چشم نیاید، اما کسی که فرقه را حس کرده و میداند در دام بودن یعنی چه، با تمام وجود سیاهی آن را درک میکند.
این فرقه روح و جان فرد را به اسارت میکشد، آنگاه که با روابط مخوف و تشکیلاتی خود، سرکرده را - نعوذبالله - در حد خدا بالا میبرد و در مقابل، فرد را کوچک و خوار میکند و با ترفندهای بسیار، شخص را مجاب میکند که تنها راه حقیقت و سعادت بشر در گرو جذب او به فرقه است.
«میم. الف» فردی که تنها مسلمان شناسنامهای نبود بلکه قلبش مالامال از عشق به اسلام و موعود و امام زمانش بود و با قلب پاک و ضمیر سادهاش به دنبال حقیقت میگشت و چه ناجوانمردانه افراد تشکیلات بهائیت او را با این عنوان که موعود ظهور کرده به دام خود انداختند و 13 سال از تمام توانمندی و احساساتش در جهت پیشبرد اهداف شوم خود سوء استفاده کردند. او آنقدر در گرداب تشکیلات غرق شده بود که تمام لحظات زندگی خویش را فدای تشکیلات کرد تا آنجا که زندگی زناشوییاش که در تمام این سالها به تلخی گذشت در حال فروپاشی بود. اما خداوند، مهربان است و بزرگ. زندگیاش به تار مویی رسید اما پاره نشد و او دوباره با توفیق الهی و کمک دوستانش به دامان پرمهر اسلام بازگشت. هر چند «میم.الف» حالا که به آن سالها نگاه میکند جز صدای شکستن قلب خود در زیر دیوارهای تشکیلات بهائیت چیزی نمیشنود اما میداند که باید بگوید، باید بگوید تا آن تلخیها را دیگران نیز بدانند. بیشک گفتههای او میتواند چراغی باشد در راه کسانی که در دام فرقهها اسیرند. «میم.الف»ها زیادند و بازگو کردن حرف آنها تنها راه مبارزه با فرقهها و تشکیلاتشان نیست. به خصوص بهائیت که به صورت علنی و در هر فرصتی دشمنی خود را با اسلام نشان میدهد. قطعاً راه حل اساسی برخوردی قاطع و محکم با سرکردگان این فرقه ضاله است. بیشک در نظر گرفتن اشد مجازات برای سرکردگان تشکیلات بهائیت در ایران، مرهم کوچکی است بر زخمهای بزرگ قربانیان این فرقه. آنچه در زیر آورده شده گفتوگوی «جوان» با «میم. الف» است که از روی درد و بغض تنها گوشه کوچکی را از آنچه در تشکیلات بهائیت میگذرد بازگو کرده است.
چطور با بهائیت آشنا شدید؟
من در سال 76 در کارخانهای در شهر کرمان کار میکردم که متوجه شدم سرپرست کارگاه بهائی است و بسیار راغب شدم که درباره بهائیت بیشتر بدانم که چرا میگویند بهائیت یک فرقه ضاله است. از همین جا گفتوگوهای ما شروع شد و در زمان استراحت بین کار، با هم صحبت میکردیم که گاهی تا یک ساعت هم طول میکشید. بعد از مدتی من در کارگاه تنها کسی بودم که ناهار را دو نفره در دفتر او میخوردیم. این قضیه همین طور ادامه پیدا کرد تا اینکه مرا به خانهشان دعوت کردند که در آنجا مراسم دعا داشتند. در این جلسه دعا سوالاتی رد و بدل شد و من کمکم وارد محیط بهائیها شدم. محیط آنها را در ظاهر بسیار پاک و به دور از ریا و دروغ دیدم.
برنامه آنها برای جذب شما چگونه بود؟
بعد از مدتی شرکت در جلسهها، مهمانی و دورهها به من کتابهایی میدادند که آنها را مطالعه کنم. این کتابها شامل جامعه بینالمللی و طرح روحی بود. حدود پنج سال به همین منوال گذشت تا اینکه من جذب بهائیت شدم و طبق گفتههای آنها به این نتیجه رسیدم که بهاءالله حق است و بهائیت آئین متعالی است.
بهائیت را چطور به شما نشان دادند که حاضر شدید آن را بپذیرید؟
از اعتقاد من به امام زمان (عج) و اطلاعات کم من نسبت به قرآن سوء استفاده کردند. در ابتدا با آوردن یک سری آیههای قرآنی در ذهن من شبهه ایجاد کردند و سپس از کتاب ایقان استدلال آوردند که حضرت محمد، آخرین پیامبر نیست و هر هزار سال یک بار، موعود جدیدی ظهور میکند و بهاءالله همان موعود است.
مگر درآموزههای آنها به این نکته نرسیده بودید که بهائیان بهاءالله را خدا میدانند. پس چطور شد که توانستید قادر مطلق را رها کنید و بپذیرید که بها قادر مطلق است؟
من در این حد نپذیرفتم که بهاءالله در قالب خدا حلول کرده است اما تصورم این بود که بهاءالله از طرف خدا آمده و خدا این قدرت را به او داده است و مسائل را به او میسپردم و فکر میکردم خواست خدا، خواست بهاءالله است.
بهائیها حسینعلی نوری را خدایی مجسم در جسم زمینی میدانند اما تشکیلات بهائیت از سال 2000، برای حفظ ظاهر و متهم نشدن بهائیان به کفر، کتاب اقدس را تحریف کرد و نام بهاءالله را که به عنوان خدا در کتاب اقدس آمده بود، حذف کرد. آیا تا به حال کتاب اقدس واقعی را دیدهاید؟
کتاب اقدسی که به من نشان دادند، کتابی عربی بود، حدوداً 80 صفحه. از آنجا که من عربی بلد نبودم نتوانستم آن را بخوانم.
تحریف آنها در باب کتاب، تنها به کتابهای عقیدتی خلاصه نمیشود، آنها در کتابهای تاریخی هم دست به تحریف جریانهای تاریخی زدهاند، کدام یک از کتابهای تاریخیشان را خواندهاید؟
برای من درباره وقایع زنجان و قلعه طبرسی صحبت کردند و من فقط چند جلد ازکتابهای تاریخی را خواندم از جمله نبیل زرندی، البته در بعضی از مطالب، به نفع خودشان صحبت کردهاند.
راجع به اصول دوازدهگانه بهائیت هم مطالعه داشتهاید، به ویژه مبحث ترک انواع تعصبات، چون تشکیلات بهائیت معتقد است که تعصبات مانع بزرگی برای ایجاد وحدت و سعادت حقیقی بشر است. این در حالی است که بهائیان درباره اعتقادات خودشان تعصب دارند و هیچ استدلالی را نمیپذیرند. شما این تعصب را در بهائیت چطور دیدید؟
آنها معتقد بودند دفاع از دین و حقیقت تعصب نیست و این باور را در ما ایجاد کرده بودند که هر دینی برای پیشرفت، احتیاج به دفاع مریدان خود دارد. حتی در مورد تعصب نسبت به همسر، ایرانی بودن ما را دلیل بر این تعصب میدانستند. فکر میکردیم زمانی میرسد که این تعصبات کمرنگ میشود و در نسلهای آینده فرهنگ تغییر میکند و این تعصبات برداشته میشود.
این بازی با واژه است. تشکیلات بهائیت، نسبت به یهود و اسرائیل تعصب خاصی دارد و این تعصب را نمیتوان از تشکیلات جدا کرد. این تعصب با رکن ترک انواع تعصبات و جهانوطنی متناقض نیست؟
بهائیت معتقد است که چون اماکن مقدس بهائی در اسرائیل قرار دارد، آنجا مهمترین و مقدسترین نقطه عالم است و از طرفی فلسطین قبل از تشکیل دولت اسرائیل سرزمین بهائیان بوده است.
پس چطور است که افراد بهائی حق زندگی کردن در اسرائیل را ندارند و تنها برای زیارت این اماکن هر 11 سال یک بار آن هم به مدت چند روز، میتوانند در آنجا بمانند؟
بله، هر فرد بهائی فقط 6 تا 10 روز میتواند در اسرائیل اقامت داشته باشد.
اما تشکیلات بهائیت برای قوم یهود و خاصه اسرائیل ارزش زیادی قائل است، حتی تا الان در دفاع از مردم فلسطین هیچ اقداماتی انجام نداده است.
درست است، بهائیت برای یهود ارزش زیادی قائل است و در کتاب «گلگشتی در قرآن مجید» به صراحت ادعا کردهاند که ما یهود را بزرگ کردیم و به آن عزت دادیم. ما به یهود پناه دادیم و باعث شدیم که قوم یهود از سرگردانی خارج شود. در مورد فلسطین هم معتقد هستند که این دو دولت باید خودشان مشکل را بین خود حل کنند و این وظیفه ما نیست که بخواهیم با جنگ و حمایت کردن از کشورها، اسرائیل را محکوم کنیم.
اگر آنها معتقدند هر دولتی باید خود، مشکلات جامعه را حل کند، پس چرا در سیاست داخلی ایران دخالت میکنند و درباره نظام جمهوری اسلامی تا این حد سیاهنمایی میکنند؟
در جلساتی که شرکت میکردیم مشکلات جامعه را بسیار بزرگ جلوه میدادند و می گفتند فقر در جامعه بیداد میکند، با این همه ثروتی که در جامعه وجود دارد نباید هیچ فقیری در کشور باشد و همه باید از امکانات رفاهی از جمله آب و برق برخوردار باشند. اگر تعالیم بهاءالله در کشور اجرا شود ما یک کشور بزرگ و ایدهآل داریم و این مشکلات اصلاً در جامعه بهائی وجود ندارد و این مسائل همه در جامعه اسلامی است.
با این سیاهنماییها چه هدفی را دنبال میکردند؟ پیاده کردن تعالیم بهاءالله؟
نه، این حربهای بود برای جذب افراد غیربهائی، ابتدا افراد را شناسایی میکردند و با صحبت کردن درباره مشکلات جامعه اسلامی، در مورد تعالیم بهائیت صحبت میکردند و به تدریج افراد را به خود همراه میکردند و میگفتند اگر تعالیم بهائی در جامعه شکوفا شود، ایران مهد تمدن جهان میشود. این امر به زودی محقق میشود و تمام کشورهای عالم برای ساختن ایران کمک میکنند. زیرا ایران سرزمین بهاءالله است.
بنابراین برای جذب مسلمانان برنامه ویژهای در تشکیلات وجود دارد؟
بله، افراد بهائی با افراد مسلمان دوست میشوند و با تبلیغ رفتاری و به صورت مستقیم آن افراد را جذب میکنند و در این مرحله مخالفت خود را با اسلام نشان نمیدهند. در مرحله دوم با طرح سؤالاتی که پاسخهای آن از قبل تعیین شده، در باورهای فرد شک و تردید ایجاد میکنند و انجام فرائض دینی را برای فرد کمرنگ جلوه می دهند. کمکم فرد به جایی میرسد که به آئین بهائیت فکر میکند و آنقدر بهائیت را زیبا نشان میدهند که او باورش میشود بهائیت حق است.
بدون شک یکی از اهداف آنها برای جذب افراد مسلمان، پیاده کردن اهداف سیاسی است و اینجا شعار عدم دخالت در سیاست، شعار بیمعنایی است. بهویژه در انتخابات سال گذشته ریاست جمهوری، تشکیلات بهائیت دخالت در امور سیاسی ایران را به اوج رساند. نقش شما به عنوان یکی از اعضای تشکیلات چه بود؟
اول، این طور نبود. فقط به ما گفته بودند در انتخابات شرکت کنید و به فرد مصلحی که میشناسید، رأی دهید.
اما پس از انتخابات پیامهای مستقیمی از طرف بیتالعدل صادر میشد بهخصوص در روزهای 11 و 13 دی که به طور علنی دستور به اغتشاش داده شد.
جامعه بهائی برای هر کسی برنامه خاصی دارد. ترفندهای سیاسی در من اثرگذار نبود. ممکن بود برای افراد دیگری از این طریق وارد شوند اما برنامه آنها برای من مسائل دینی و آیات قرآن بود. چون حوزه اعتقادی برایم اهمیت بیشتری داشت. من اسلام را رها نکرده بودم حتی امسال در عزاداری عاشورا در هیأت مشغول عزاداری بودم و در جشنهای شب اول و دوم محرم جامعه بهائی نیز شرکت نکردم.
آنها تنها باورهای سیاسی را متزلزل نمیکنند بلکه باورهای اعتقادی فرد را هم زیر سؤال میبرند و بهراحتی به مقدسات ادیان دیگر بهویژه اسلام توهین میکنند؛ چرا؟
شنیده بودم که در گذشته چنین توهینهایی شده بود، دلیل آن هم این بود که میخواستند اسلام را کوچک کنند و بهائیت را بزرگ جلوه دهند. اخیراً برنامه جدیدشان این است که با همه ادیان و فرقهها همراه شوند تا آنها هم به بهائیت اعتماد کنند و در مقابل آن جبهه نگیرند، افراد بهائی باید با آنها همسو شوند و به تدریج مسیر آنان را تغییر داده و به سمت بهائیت جذب کنند.
زمان این توهینها هم خیلی دور نیست. 18 فروردین 1388، 27 خرداد 1389 و... ضدیت با اسلام فقط در همین توهینها خلاصه نمیشود تا آنجا که به دستور علی محمد باب، بهاء، عبدالبهاء و تشکیلات ریختن خون شیعه حلال است، میدانستید؟
نه، نمیدانستم!
به صورت دقیق در کتابهایشان آمده است. شما کتاب بیان فارسی علی محمد باب را مطالعه نکردهاید؟
اتفاقاً چند بار خواستم که این کتاب را برای مطالعه در اختیار من بگذارند اما در پاسخ به من گفتند کتاب بیان مربوط به بابیهاست و ما بهائی هستیم. دوره باب تمام شده است و اکنون دوره بهاء است. اما این مطلبی که بهائیت معتقد است ریختن خون شیعه حلال است با ادعایی که بهائیها مبنی بر عدم حمل سلاح دارند، متضاد است و واقعاً بهائیت را زیرسؤال میبرد.
چرا احکام باب اکنون کاربرد ندارد، مگر به ادعای خودشان، باب موعود نیست؟
به گفته خودشان، احکام به مقتضای زمان و موقعیت تغییر میکند و تنها یگانگی خداوند در همه احکام ثابت است. درباره اسلام هم میگویند که دستورات آن مربوط به 1400 سال پیش است. به عنوان مثال، احکام مربوط به حقوق زنان به زمانی اختصاص داشت که دختران را زنده به گور میکردند ولی امروز، تساوی حقوق زن و مرد مطرح است. بنابراین دوره اسلام تمام شده است و حالا بهاءالله مظهر ظهور جدید است و تنها او است که میتواند با احکام نوین دنیا را به سمت خوبی تغییر دهد.
تشکیلات با هدف تغییر جهان برای هر عضوی وظیفهای تعیین کرده، وظیفه شما به عنوان یک عضو چه بوده است؟
من ابتدا باید افراد مورد اعتماد از همکاران، دوستان، اقوام و آشنایان را انتخاب و شروع به ارتباطگیری با آنها میکردم. سپس در مورد آموزههای بهائیت با آنها صحبت میکردم. آنگاه باید از بین آنها افراد مستعد را انتخاب و آموزههای بهائیت را با آنان کار میکردم که اولین مرحله پروسه کتابخوانی بود. از من میخواستند با این افراد هفت کتاب را در مدت 9 ماه کار کنم هر چند که نشدنی بود. چون این پروسه برای خود من سه سال طول کشید.
پس از جذب افراد مسلمان و اتمام پروسه کتابخوانی چه برنامهای در دستور کار بود؟
هر بهائی را به عنوان یک سلول زنده میدانستند و میگفتند هر فردی بعد از اینکه با تعالیم بهائی آشنا شد باید سلول سازی کند و به همراه افراد دیگری که بهائی شدهاند، حلقه مطالعاتی را تا حدی تقویت کنند که به یک ضیافت برسند. به این ترتیب ما با تشکیل ضیافت، خودمان یک جامعه بهائی جدید را پایهگذاری میکردیم.
ارتباط شما به عنوان گروه مسلمانی که بهائیت را پذیرفته بودید با افراد بهائی دیگر به چه ترتیب بود؟
ارتباط من با جامعه بهائی بسیار کم بود و من تنها با چهار خانواده بهائی در ارتباط بودم. به ما اجازه آشنا شدن با خانوادههای دیگر را نمیدادند، به این دلیل که ممکن بود جامعه بهائی در خطر قرار گیرد چون جامعه بهائی به جمهوری اسلامی تعهد داده بود که هیچگونه فعالیت تشکیلاتی نداشته باشد و اینطور وانمود میکردیم که خودجوش عمل میکنیم. بیتالعدل معتقد بود که نباید به جامعه بهائی آسیب برسد و اگر آسیبی هم وجود دارد به فرد برسد، نه به جامعه.
یعنی تنها این چهار خانواده واسطه شما و جامعه بهائی بودند و شما تمام مسائل خود را با این افراد در میان میگذاشتید؟
بله، بیشتر از همه با یکی از خانوادههای بهائی در ارتباط بودم. در اوایل به بسیاری از سؤالاتم جواب میدادند به تدریج در جواب سؤالاتم، میگفتند عجله نکن، در پروسه کتابخوانی به جواب میرسی و من همچنان به خواندن کتابها ادامه میدادم. تا اینکه در این اواخر کار به جایی رسید که هر چیزی تشکیلات از من میخواست، چشم و گوش بسته انجام میدادم.
از آنجا که یکی از برنامههای تشکیلات بهائیت، برگزاری ضیافتهای 19 روزه است، آیا در آن برنامهها نیز با افراد بهائی ارتباط برقرار نمیکردید؟
ما طبق برنامه در ضیافت شرکت میکردیم و گزارش مربوط به ارتباط با افراد دیگر بهائی را ارائه میدادیم، بدون آنکه یکدیگر را بشناسیم.
آیا این موضوع که باید با افراد محدودی در ارتباط باشید، برای شما ایجاد سؤال نمیکرد؟ دلخور نمیشدید؟
چرا دلخوری برایم پیش میآمد و اینکه چرا من نباید جامعه بهائی را بشناسم و در دل جامعه بهائی باشم؟ آنها به من جواب میدادند به دلیل این که وجود شما برای ما ارزشمند است و برای حفظ امنیت خودتان، بهتر است که ارتباطتان محدود باشد تا سریع شناسایی نشوید.
توجه کردید که این کار دقیقاً یک کار سیستماتیک و اطلاعاتی است؟
بله، آن موقع که به بهائیت تعصب زیادی داشتم به این مسائل توجه نمیکردم و فکر نمیکردم که یک طعمه هستم. در این مدت با مشکلات زیادی روبهرو شدم و همه ابعاد زندگی من دچار تنزل و تزلزل شد. حتی همسرم قصد جدایی از من را داشت. فکر میکردم تمام این مشکلات به این دلیل است که من سرباز امام زمان(عج) هستم و این لطفی است که شامل حال من شده است و باید زندگی و فرزندانم را فدای این مسأله کنم.
شما فقط چند سال جذب تشکیلات بودید و اینطور زندگی خود را فدای تشکیلات کردید، حال وضعیت افرادی که از بدو تولد در این فرقه بودهاند، به چه شکل است؟
شاید بتوان جواب این سؤال را در اصل تجری حقیقت پیدا کرد. کودکان معصومی که از سه سالگی تحت تعالیم اجباری قرار میگیرند تا با آموزههای بهائی آشنا شوند. این کودکان تا سن 15 سالگی فرصت دارند تا موضع خود را در مقابل بهائیت اعلام کنند. هر چند تحت این آموزش های سفت و سخت 12 ساله نوجوان بهائی چارهای جز بله گفتن به بهائیت را ندارد. من خود شنیدم و میدانم که در غیر این صورت نه تنها از جامعه بهائی بلکه از خانواده خود نیز طرد میشود. بنابراین واضح است که زندگی خود را فدای تشکیلات کند. من خدا را شکر میکنم که توانستم از دام تشکیلات رها شوم و انشاءالله هیچ کسی گرفتار فرقه و فرقه بازی نشود.
برگرفته از سایت نقد نیوز
«یک هدایت یافته دیگر»
89/5/6 10:10 ص
یک زن جوان یهودی اسرائیلی که اصالت روسی دارد اعلام کرد که پس از علاقهمند شدن به دین اسلام، مسلمان شده است.
این زن یهودی 34 ساله صاحب دو فرزند و ساکن فلسطین اشغالی است و اعلام کرده است که به اراده خود و بدون فشاری خارجی وارد دین اسلام شده است و به اختیار خود حجاب اختیار کرده است.
این زن یهودی نام "صابرینا "ی خود را پس از اسلامآوردن به "یاسمینا " تغییر داد و اعلام کرد که یکی از آرزوهای او اقامه نماز در مسجدالاقصی است.
"امیر عاصی " استاد و مشاور امور عربی در منطقه اشغالی «کفربرا» که دو سال است خانواده یاسمینا را همراهی میکند در این خصوص علام کرد که وی بشدت تحت تاثیر اراده این زن و علاقه وی به قوانین اسلامی و استماع قرآن کریم قرار گرفته است.
عاصی افزود که وی "به طور رسمی در مراسم اعلام ورود به دین اسلام این زن در دادگاه یافا مقابل قاضی شیخ محمد زبده " حضور داشته است.
برگرفته از سایت نقد نیوز
«یک توطئه ی دیگر»
89/5/6 10:9 ص
ضعف مسئولان فرهنگی دانشگاهها در ارائه بستههای دینی و فرهنگی باعث شده تا میسونهای مسیحی فرصت را برای تبلیغ مهیّا بدانند و در صدد حداکثر استفاده باشند.
در این راستا ضمن آنکه در دانشگاههای مطرح کشور برنامهریزی خاصی برای جذب دانشجویان به مسیحیت طرحریزی شده است، میسونهای مسیحی در نظر دارند تا محتوای این طرح را نیز تأمین کنند.
در این رابطه تعداد زیادی از کتابهای مسیحیت و به ویژه انجیلهای تحریف شده از اسرائیل و از طریق مرزهای غرب کشور در حال ورود به کشور است.
برای نمونه در دانشگاه آزاد اهواز نمونههای زیادی از شبههافکنی دینی و عدم برخورد با آنها دیده شده است.
بارها مشاهده شده است فردی به نام "م " دانشجوی رشته مواد در دانشگاه آزاد واحد اهواز که به عنوان کار دانشجویی در دفتر فرهنگ این دانشگاه نیز مشغول به فعالیت است، اخیراً با چهرهای دینی ضمن برقراری ارتباط با بدنه دانشجویی این دانشگاه اقدام به ایجاد شبهات دینی و ترویج مسیحیت به وسیله خواندن انجیل میکند.
شخص مذکور ضمن حضور در دفتر تشکلهای دانشجویی و همچنین کانونها سعی در کسب اخبار محرمانه درون تشکیلاتی داشته است.
یک گروه تبشیری با عنوان "ایماندار " متعلق به دین مسیح اقدام به تبلیغ این فرقه مسیحیت در واحدهای مختلف از دانشگاههای کشور میکند.
این در حالی است که یکی از دانشجویان این دانشگاه که عضو این گروه است و فعالیت تبشیری مسیحیت را با پخش کتاب و بروشور، و لوح فشرده انجام میداد اعلام کرد که در جلسات خصوصی با برخی دیگر از دانشجویان و سران گروه ایماندار، برنامههایی برای ترویج اینفرقه در دانشگاههای مختلف دارند.
گروه موسوم به ایماندار، در تهران وشهرستانها فعالند. اعضای این گروه با پخش مشروبات الکلی در میان جوانان عنوان میکنند که مشروب خون مسیح و خوردنش مباح است. در سال جاری یکی ازاستادان این دانشگاه نیز که به طور علنی به تبلیغ مسیحیت میپرداخت از این دانشگاه اخراج شد.
به نظر مسئولان فرهنگی دانشگاه با فرورفتن در مقوله بازی با کلمات جنگ نرم عرصه فرهنگی دانشگاه را فراموش کردهاند.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ :